حس مادری...
دختر عزیزم النا تا این لحظه ، 7 ماه و 7 روز و 13 ساعت و 28 دقیقه و 26 ثانیه تو دل مامانی و من هر روز و هر شب حست میکنم.با هر تکونی که میخوری بیشتر حس میکنم که دارم مادر میشم و این بزرگترین اتفاق زندگیمه.
راستش هم خوشحالم و هم ناراحت.همیشه از خدا میخوام که سالم و سلامت باشی و هیچوقت توی زندگیت غم و ناراحتی نداشته باشی.از خدا میخوام خوشی های من همه اش مال تو باشه و غم و غصه های تو مال من.الان دیگه دلیل نگرانی ها و دلشوره های هر روز مادرمو میفهمم چون خودم مادر شدم.
دوهفته دیگه وقت سونوگرافی دارم.اینبار بابا حامد هم میاد تا دختر نازشو ببینه نمیدونی که چقدر بی صبرانه منتظر اونروزم که قراره از پشت مانیتور ببینمت که چه شکلی شدی و داری تو دل من چیکار میکنی.فقط از خدا میخوام که سالم و سلامت باشی.
دخترم در 12 هفته و 5 روزگی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی