دختر ما...
دختر نازم ...
بابا حامد کلی ذوقتو میکنه گاهی کلی منتظر میشه که تو 1 تکون کوچیک براش بخوری.
دختر که باشی،نفس بابایی، لوس ِ بابایی،عزیز دردونه بابایی...
حتی اگر بهت نگه...
دستت رو میذاره روی چشماشو میگه :
این تویی که به چشمای من سوی دیدن میدی
خلاصه دختر یک کلام ....
نـــفــــس بـــابــــاســــت ...
خیلی خوشحالم که خدا بهم دختر داده بابت دختر بودنت روزی هزار بار خدارو شکر میکنم.
روزی که فهمیدیم دختری بابا حامد خیلی خوشحال شد انگار دنیارو بهش داده بودن.همیشه میگه وقتی فهمیدم بچمون دختره اینقدر خوشحال شدم که اگه پسر بود به این اندازه خوشحال نمیشدم.
تمام عروسک های دنیا؛یتیم می ماندند؛ اگر خدا دخـــتـــر را نمی آفرید ...!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی