الناالنا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

گاهی تلخ گاهی شیرین...

بدون عنوان

النای عزیزم... الان که دارم برات مینویسم توی خواب شیرین هستی و من محو تماشای توام.هرچقدر بهت نگاه میکنم سیر نمیشم. چندروزی بود که یکم سرماخوردگی داشتی و من خیلی غصه خوردم مخصوصا دو شب پیش که برای اولین بار سرفه میکردی و من نشستم بالای سرت و کلی اشک ریختم اخه طاقت ندارم که بیماریتو ببینم. خدارو روزی هزاربار شاکرم که سالمی و هیچ بیماری جدی نداری. ایشالا همه دردوبلاهات بیاد تو جون مامان من نمیخوام حتی 1 لحظه غم و ناراحتی تورو ببینم همه دنیای منی... همیشه سالم و سلامت باشی دختر قشنگم...   بخاطر داشتن عشق توئه    که با همه دنیا درمیوفتم تودل من یه دنیاعشقه اما  خیلیاشوهنوز بهت نگفتم تموم زندگیمو پات میذارم &n...
28 آذر 1392

ﺯﻧﺪﮔـــــــــﯽ .....

تجسم ﮐﻦ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﺑﺎﺷﺪ , ﺷﺐ ، ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺷﻮﯼ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﻮﯼ ﻫﻢ ،ﻫﻨﻮﺯ ﻫﺴﺖ ! ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻮﺩﻧﺶ ! ﻭ ﺍﯾﻦ ، ﯾﻌﻨﯽ ،ﺯﻧﺪﮔـــــــــﯽ ...... ﺧﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ♥♥ ...
26 آذر 1392

کهیر بارداری...

دختر عزیزم  .: النا تا این لحظه ،  8 ماه و 28 روز و 4 ساعت و 5 دقیقه و 57 ثانیه  تو دل مامانشه :. امروز وارد هفته 37 بارداری شدم.دو هفته است که شدید بدنم خارش داره چهارشنبه رفتم دکتر و فهمیدم که به کهیر بارداری دچار شدم.فقط خدا میدونه که تو این 2 هفته چی بر من گذشت از شدت خارش 1 شب خواب راحت نداشتم.کل بدنم میخارید.واسه همینم دکتر گفت که 11 آبان بایدسزارین بشم و شمارو به دنیا بیارم. خیلی هیجان دارم تا روز موعود دیگه چیزی نمونده.از خدا میخوام سالم بیای تو بغلم عزیزم.
3 آبان 1392